زبانحال مسلم بن عقیل علیهالسلام قبل از شهادت
مسلمم، دار و ندارم را به دار آویخـتند کینههای بدر و خیبر را سرِ من ریختند بـشکـند دستم، نـوشـتـم نامـه: ای آقا بیا مُلک ری آمال کوفی شد، رها شد اهلبیت از مدارِ زندگی هاشان، جدا شد اهلبیت وای اگر پایت رسد در کوفه ای آقای من یاورم با خون و جانم مکتبت را یا حسین نـشـنـوم من نـالۀ زیر لبت را یا حـسین گر بپرسد، من چگویم در جواب فاطمه ذبح کردن کار آسانی است بین کوفیان جای رهبر سیم و زر شد نور عینِ کوفیان میدهند اینجا به یک خلخال، شمشیرِ گِران اهل دنـیایـند و خود فکـر قیامت نیستند یـارِ کـفـارند و انصار امامت نـیـسـتـند گر غریب افتد کسی، گودال اینجا میکنند هر چه آید دستشان بر پیکر او میزنند وای اگر افتد اسیری دستِ این نامردها گریه را پاسخ دهند از خنده این بیدردها زیر دست و پا بیفتد هر که بیبابا شود وای از روزی که زینب با تو گردد روبرو از نوک نیزه کنی با خواهر خود گفتگو در همینجا دشمنت او را شماتت میکند |